شیعه پاسخ می دهد.

از اهل بیت دفاع کنیم

شیعه پاسخ می دهد.

از اهل بیت دفاع کنیم

بیعت اجباری امیرالمومنین

بیعت اجباری امیرالمومنین

1- علی علیه السلام از خانه تا مسجد

سپس علی علیه السلام را بردند و به شدت  او را می کشیدند، تا آن که نزد ابوبکر رسانیدند. و در این بود که عمر بالای سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود، و خالد بن ولید و ابو عبیده بن جراح و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل و مغیره بن شعبه و اسید بن حضیر و بشیر بن سعید و سایر مردم در اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.

 

2- ورود بی اجازه به خانه حضرت زهرا علیها السلام

سلیم می گوید: به سلمان گفتم: آیا بدون اجازه به خانه فاطمه علیها السلام وارد شدند؟! گفت: آری به خدا قسم، و این در حالی بود که "خمار" نداشت. حضرت زهرا علیها السلام صدا زد:" وا ابتاه، وا رسول الله، ای پدر، ابوبکر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بد رفتاری کردند در حالی که هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است." و این سخنان را حضرت با بلندترین صدایش می فرمود.

سلمان می گوید: ابوبکر و اطرافیانش را دیدم که می گریستند و صدایشان به گریه بلند شده بود. در میان آنان کسی نبود مگر آنکه گریه می کرد جز عمر و خالد بن ولید و مغیره بن شعبه، و عمر می گفت: ما را با زنان و رای آنان کاری نیست!!

 

3- سخنان امیرالمومنین هنگام ورود به مسجد

سلمان می گوید: علی علیه السلام را نزد ابوبکررسانیدند در حالی که می فرمود: به خدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار می گرفت می دانستید که هرگز به این کار دست نمی یابید. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمی کنم، و اگر چهل نفر برایم ممکن می شد، جمعیت شما را متفرق می ساختم، ولی خدا لعنت کند اقوامی را که با ممن بیعت کرددند و سپس مرا خوار نمودند.

ابوبکر تا چشمش به علی علیه السلام افتاد، فریاد زد:" او را رها کنبد!" علی علیه السلام فرمود: ای ابوبکر چه زود جای پیامبر علیه السلام را ظالمانه غصب کردید! تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم را به بیعت خویش دعوت می نمایی؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر علیه السلام با من بیعت نکردی؟

شهادت حضرت زهرا و محسن علیهما السلام

قنفذ - که خدا او را لعنت کند- فاطمه علیها السلام را با تازیانه زد آن هنگام که خود را بین او و شوهرش قرار داد، و عمر پیغام فرستاد که اگر فاطمه علیها السلام بین تو و او مانع شد او را بزن. قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه اش کشانید و در را فشار داد به طوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنینی سقط کرد، و همچنان در بستر بود تا در اثر همان شهید شد.

4- اتمام حجت امیرالمومنین با فضائلش

وقتی علی علیه السلام را نزد ابوبکر رسانیدند عمر به صورت اهانت آمیز گفت:" بیعت کن و این اباطیل را رها کن!"

علی علیه السلام فرمود: اگر انجام ندهم، شما چه دخواهید کرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خواری می کشیم! فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته اید! ابوبکر گفت: بنده خدا بودنت درست است ولی به برادر پیامبر بودنت اقرار نمی کنیم! فرمود: آیا انکار می کنید که پیامبر علیه السلام بین من و خودش برادری قرار داد؟ گفتند: آری! و حضرت این مطلب را سه مرتبه تکرار کرد.

 سپس حضرت رو به آنان کرد و فرمود: ای گروه مسلمانان و ای مهاجرین و انصار، شما را به خدا قسم می دهد که آیا در روز غدیر خم از پیامبر علیه السلام شنیدید که آن مطلب را می فرمود، و در جنگ ،ن مطالب را می فرمود؟

سپس علی علیه السلام آنچه پیامبر علیه السلام علنی برای عموم مردم درباره او فرموده بود چیزی باقی نگذاشت مگر آن که برای آنان یادآور شد. و مردم درباره همه آنها اقرار کردند و گفتند: آری به خدا قسم.

 

5- حدیث جعل کردن ابوبکر

وقتی ابوبکر ترسید مردم علی علیه السلام را یاری کنند و مانع او شوند پیش دستی کرد و خطاب به آن حضرت گفت: آن چه گفتی حق است که با گوش خود شنیده ایم و فهمیده ایم و قلبهایمان آن را در خود جای داده است، ولیکن بعد از آن من از پیامبر علیه السلام شنیدم که می گفت:" ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را برای ما ترجیح داده است. و خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نخواهد کرد."

 

6- افشای اسرار اصحاب صحیفه ملعونه

علی علیه السلام فرمود: آیا کسی از اصحاب پیامبر علیه السلام هست که با تو در این مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خلیفه پیامبر علیه السلام راست می گوید. من هم از پیامبر علیه السلام شنیدم همان طور که ابوبکر گفت. ابوعبیده و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست می گوید، ما این مطلب را از پیامبر علیه السلام شنیدیم.

علی علیه السلام به آنان فرمود: وفا کردید به صحیفه ملعونه ای که در کعبه بر آن هم پیمان شدید که " اگر خداوند محمد را بکشد یا بمیرد امر خلافت را از ما اهل بیت بگیرید."

ابوبکر گفت: از کجا این مطلب را دانستی؟ ما تو را از آن مطلع نکرده بودیم! حضرت فرمود: ای زبیر و تو ای سلمان و تو ای اباذر و تو ای مقداد، شما را به خدا و به اسلام، می پرسم آیا از پیامبر علیه السلام نشنیدید که در حضور شما می فرمود:" فلانی و فلانی- تا آنکه حضرت همین پنج نفر را نام برد- ما بین خود نوشته ای نوشته اند و در آن هم پیمان شده اند و بر کاری که کرده اند قسم ها خورده اند که اگر من کشته شوم یا بمیرم .....؟"

آنان گفتند: آری ما از پیامبر علیه السلام شنیدیم که این مطلب را به تو می فرمود که" آنان بر آنچه انجام دادند معاهده کرده و هم پیمان شده اند، و در بین خود قراردادی نوشته اند که اگر من کشته شدم یا مردم بر علیه تو ای علی علیه السلام متحد شوند و این خلافت را از تو بگیرند." تو گفتی: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله، هر گاه چنین شد دستور می دهی چه کنم؟ فرمود: اگر یارانی بر علیه آنان یافتی با آنها جهاد نما، و اگر یارانی نیافتی بیعت کن و خون خود را حفظ نما.

علی علیه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند وفا می نمودند در راه خدا با شما جهاد می کردم. ولی به خدا قسم بدانید که احدی از نسل شما تا روز قیامت به خلافت دست پیدا نخواهد کرد.

 

7- جواب حدیث جعلی ابوبکر

دلیل بر دروغ بودن سخنی که به پیامبر علیه السلام نسبت دادید کلام خداوند تعالی است که " اَم یحسُدونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ فَقَد آتَینا آلَ اِبراهیمَ الکِتابَ و الحِکمَهَ و آتَیناهُم مُلکاً عَظیماً " ، "آیا بر مردم حسد می برند بر آنچه خداوند از فضلش به آنان داده است؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان حکومت بزرگ دادیم." کتاب یعنی نبوت و حکمت یعنی سنت و حکومت یعنی خلافت و ما آل ابراهیم هستیم.

 

8- دفاع مقداد و سلمان و ابوذر از امیرالمومنین

مقداد برخاست و گفت: یا علی علیه السلام به من چه دستور می دهی؟ به خدا قسم اگر امر کنی با شمشیر می زنم و اگر ام کنی خود داری می کنم. علی علیه السلام فرمود: ای مقداد خودداری کن و پیمان پیامبر علیه السلام و وصیتی که به تو کرده را به یاد بیاور.

سلمان می گوید: برخاستم و گفتم: قسم به آن که جانم به دست اوست، اگر من بدانم که ظلمی را رفع می کنم یا برای خداوند دین را عزت می بخشم شمشیرم را بر دوش می گذارم و با استقامت با آن می جنگم. آیا بر برادر پیامبر علیه السلام و وصیش و جانشین او در امتش و پدر فرزندانش هجوم می آورید؟ بشارت باد شما را به بلا، و ناامید باشید از آسایش!

ابوذر برخاست و گفت: ای امتی که بعد از پیامبرش متحیر شده و به سرپیچی خویش خوار شده اید، خداوند می فرماید:" اِنّ اللهَ اصطَفی آدَمَ و نوحاً وَ آلَ اِبراهیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمینَ، ذُرِّیهً بَعضُها مِن بَعضٍ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ" –آل عمران آیات 33 و 34- " خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر همه جهانیان برگزید، نسلی که از یکدیگرند، و خداوند شنونده و داناست." آل محمد فرزندان نوح و آل ابراهیم از ابراهیم و برگزیده و نسل اسماعیل و عترت محمد پیامبرند. آنان اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد ملائکه اند. آنان همچون آسمان بلند و کوه های پایدار و کعبه پوشیده و چشمه زلال و ستارگان هدایت کننده و درخت مبارک هستند که نورش می درخشد و روغن آن مبارک است. محمد خاتم انبیاء و آقای فرزندان آدم است، و علی علیه السلام وصی اوصیاء و اما متقین و رهبر سفید پیشانان معروف است، و اوست صدیق اکبر و فاروق اعظم و وصی محمد و وارث علم او و صاحب اختیارتر مردم نسبت به مومنین، همان طور که خداوند فرموده:" النَبی اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم وَ اَزواجُهُ اُمَّهاتُهُم وَ اُولُو الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعضٍ فی کِتابِ اللهِ" –احزاب آیه 6- "پیامبر نسبت به مومنین از خودشان صاحب اختیار تر است و همسران او مادران آنان اند و خویشاوندان در کتاب خدا بعضی بر بعضی اولویت دارند." هر کس را خدا مقدم داشته جلو بیندازید و هر کس را خدا مؤخر داشته عقب بزنید، و ولایت و وراثت را برای کسی قرار دهیه که خدا قرار داده است.

 

9- تهدید عمر به قتل برای بیعت

عمر، در حالی که ابوبکر بالای منبر نشسته بود به او گفت: چطور بالای منبر نشسته ای و این مرد نشسته و روی جنگ دارد و بر نمی خیزد با تو بیعت کند. دستور بده گردنش را بزنیم!

این در حالی بود که امام حسن و امام حسین ایستاده بودند. وقتی گفته عمر را شنیدند به گریه افتادند. امیرالمومنین آن دو را به سینه چسبانید و فرمود: گریه نکنید، به خدا قسم بر قتل پدرتان قدرت ندارند.

 

10- دفاع ام ایمن و بریده اسلمی از امیرالمومنین

ام ایمن پرستار پیامبر علیه السلام آمد و گفت:" ای ابوبکر چه زود حسد و نفاق خود را ظاهر ساختید!" عمر دستور داد تا او را از مسجد بیرون کردند و گفت: ما را با زنان چه کار است؟

بریده اسلمی برخاست و گفت: ای عمر، آیا بر برادر پیامبر علیه السلام و پدر فرزندانش حمله می کنی؟ تو در میان قریش همان کسی هستی که تو را آن طور که باید می شناسیم! آیا شما دو نفر همان کسانی نیستید که پیامبر علیه السلام به شما فرمود:" نزد علی علیه السلام بروید و به عنوان امیرالمومنین بر او سلام کنید؟ شما هم گفتید: آیا از امر خدا و رسولش است؟ فرمود: آری.

ابوبکر گفت: چنین بود ولی پیامبر علیه السلام بعد از آن فرمود: برای اهل بیت من نبوت و خلافت جمع نمی شود! بریده گفت: به خدا قسم پیامبر علیه السلام این را نگفته است. به خدا قسم در شهری که تو در آن امیر باشی سکونت نمی کنم. عمر دستور داد تا او را هم زدند و بیرون کردند!

 

11- کیفیت بیعت اجباری امیرالمومنین

سپس عمر گفت: برخیز ای فرزند ابی طالب و بیعت کن! حضرت فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهید کرد؟ گفت: به خدا قسم در این صورت گردنت را می زنیم!

امیرالمومنین سه مرتبه حجت را بر آنان تمام کرد، و سپس بدون آن که کف دستش را باز کند آن را دراز کرد. ابوبکر هم روی دست او زد و به همین مقدار از او قانع شد.

علی علیه السلام قبل از آن که بیعت کند در حالی که طناب بر گردنش بود خطاب به پیامبر علیه السلام صدا زد:" ای پسر مادرم، این قوم مرا خوار کردند و نزدیک بود مرا بکشند."

 

12- بیعت زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد

به زبیر گفته شد:" بیعت کن"، ولی ابا کرد. عمر و خالد بن ولید و مغیره بن شعبه با عده ای از مردم همراهشان بر او حمله کردند و شمشیرش را از دستش بیرون کشیدند و آن را بر زمین زدند تا شکستند و او را کشان کشان آوردند.

زبیر – در حالی که عمر روی سینه اش نشسته بود- گفت: ای پسر صهاک، به خدا قسم اگر شمشیرم در دستم بود از من فاصله می گرفتی. و سپس بیعت کرد.

سلمان می گوید: سپس مرا گرفتند و بر گردنم کوبیدند تا مثل غده ای ورم کرد. سپس دست مرا گرفتند و آن را پیچانیدند. لذا به اجبار بیعت کردم.

سپس ابوذر و مقداد هم به اجبار بیعت کردند، و احدی از امت غیر از علی علیه السلام و ما چهار نفر به اجبار بیعت نکردند، و در بین ما هم احدی گفتارش شدید تر از زبیر نبود. او وقتی بیعت کرد چنین گفت: ای پسر صهاک، به خدا قسم اگر این طاغیانی که تو را کمک کردند نبودند تو در حالی که شمشیرم همراهم بود نزدیک من نمی آمدی، به خاطر پستی و ترسی که از تو سراغ دارم! ولی طاغیانی یافته ای که به کمک آنان قوی شده ای و قهر و غلبه نشان می دهی.

عمر عصبانی شد و گفت: آیا نام صهاک را می آوری؟ گفت: مگر صهاک کیست و چه مانعی از ذکر نام او هست؟! صهاک زنی زناکار بود. آیا این مطلب را انکار می کنی؟ آیا کنیز حبشی جدم عبدالمطلب نبود که جد تو نفیل با او زنا کرد و پدرت خطاب را به دنیا آورد. خطاب غلام جد من و ولد الزنا است! ابوبکر بین آن دو را اصلاح کرد و هرکدام دست از یکدیگر برداشتند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد