شیعه پاسخ می دهد.

از اهل بیت دفاع کنیم

شیعه پاسخ می دهد.

از اهل بیت دفاع کنیم

افسانه اجماع !!!

افسانه اجماع بر خلافت ابو بکر

افسانه اجماع

 بر آنیم که ببینیم که آیا در انتخاب ابوبکر بعنوان خلیفه ، آیا اجماعی بوده است یا خیر ؟

 از جمله احادیثی که اهل سنت به آن مبنی بر صحت اصل اجماع ، به آن استناد میکنند این است که پیامبر فرمودند :  لا تجتمع امتی علی الخطاء  یا  لا تجتمع امتی علی الضلاله .

 گذشته از بررسی سند این حدیث که آیا صحیح است یا جعلی ، در این حدیث لفظ ( امت ) اضافه شده بر ( یای متکلم ) افاده عموم میکند یعنی معنای حدیث این است : " تمام امت من ، اجتماع بر خطا و گمراهی نمیکنند ".

 پس بنابر این حدیث تمام امت پیامبر در امر خلافت ذی نفع هستند. و لذا بعد از وفات ( و یا شهادت) ایشان می بایستی تمام امت اسلامی ( در آن زمان ) جمع میشدند و شور نموده و فردی کامل را برای رهبری و جانشینی انتخاب میکردند. ولی آیا این چنین شد ؟؟!!!!!

 آیا رفتن گروهی از مهاجرین و انصار و از طرف قریش هم 3 نفر ( ابوبکر ، عمر ، ابوعبیده گورکن ) مصداق اجماع است ؟

 قصد توضیح دادن جریانات سقیفه را ندارم. بلکه در این تاپیک بر آنم که فقط اشاراتی کوچک به روایات و مطالب مخفی در تاریخ اهل سنت بکنم که ندانستن آنها سبب کج فهمی و جهالت برخی از برادران اهل سنت شده است.

 چه کسانی از بیعت خودداری کردند ؟

 * تاریخ الیعقوبی ؛ ج2 ص124 : تخلف عن بیعة أبی بکر قوم من المهاجرین والأنصار ، ومالوا مع علی بن أبی طالب ، منهم : العباس بن عبد المطلب ، والفضل بن العباس ، والزبیر بن العوام بن العاص ، وخالد بن سعید ، والمقداد بن عمرو ، وسلمان الفارسی ، وأبو ذر الغفاری ، وعمار بن یاسر ، والبراء بن عازب ، وأبی بن کعب .

 * تاریخ أبی الفداء ؛ ج1 ص197 : وکذلک تخلف عن بیعة أبی بکر أبو سفیان من بنی أمیة ، ثم إن أبا بکر بعث عمر بن الخطاب إلى علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها و قال ..... . 

* تاریخ الطبری ؛ ج 2 ص 443 : حدثنا ابن حمید قال حدثنا جریر عن مغیرة عن زیاد بن کلیب قال أتى عمر بن الخطاب منزل علی وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال والله لأحرقن علیکم أو لتخرجن إلى البیعة فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه .

 * الامامة والسیاسة ( ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1ص 18 ) و ( تحقیق الشیری – ج1 ص28) : وأما علی والعباس بن عبد المطلب ومن معهما من بنی هاشم فانصرفوا إلى رحالهم ومعهم الزبیر بن العوام ، فذهب إلیهم عمر فی عصابة فیهم أسید بن حضیر وسلمة بن أسلم ، فقالوا : انطلقوا فبایعوا أبا بکر ، فأبوا ، فخرج الزبیر بن العوام رضی الله عنه بالسیف ، فقال عمر رضی الله عنه : علیکم بالرجل فخذوه فوثب علیه سلمة بن أسلم ، فأخذ السیف من یده ، فضرب به الجدار ، وانطلقوا به فبایع وذهب بنو هاشم أیضا فبایعوا .

 نظر خلیفه دوم ( عمر ) در مورد بیعت چه بوده است ؟

 حین توفى اللّه نبیّه صلى اللَّه علیه وسلم  أنّ الأنصار خالفونا ، واجتمعوا بأسرهم فى سقیفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبیر ومن معهما .

  المعجم‏الأوسط  ج 7 ص 370 ، الجامع الصغیر للسیوطی  ج 2 ص 481 ، مجمع الزوائد  ج 1 ص 157 ، سیر أعلام النبلاء  ج 4 ص 311 ؛ تذکرة الحفاظ  ج 1 ص 87 ، عن الشعبی ولیس فی سنده موسى بن عبیدة . ‏ صحیح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا.

 آیا بیعت گرفتن از روی اجماع ( راحتی خیال، آرامش و اختیار ) بود یا به زور ؟ 

واذاً قائل آخر یقول : قد بویع أبوبکر فلم ألبث وإذاً أنا بأبی بکر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبیدة وجماعة من أصحاب السقیفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانیّة لایمرّون بأحد إلّا خبطوه وقدّموه فمدّوا یده فمسحوها على ید أبی بکر یبایعه شاء ذلک أو أبى.

 یعنی : از براء بن عازب یکى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، نقل کرده که پس از سقیفه ، عمر و ابو عبیده ، گروه ( چماق به دست ) را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس مى‏رسیدند وى را کتک مى‏زدند و به زور دست او را گرفته ، بعنوان بیعت ، چه بخواهد و چه نخواهد ، بر روى دست ابوبکر مى‏کشیدند.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج1 ص219

 آیا آمدن برخی از قبایل و عشیره ها، برای بیعت ، تصادفی بود یا از روی نقشه قبلی ؟

 فکان عمر یقول : ما هو إلّا أن رأیت أسلم ، فأیقنت بالنصر.

 (در واپسین لحظات سقیفه ) وقتى چشم عمر به قبیله اسلم افتاد ، فریاد برآورد که : دیگر پیروزى ما قطعى شد .

 تاریخ الطبرى : ج 2 ، ص 459

 آیا تاکنون به نقشى که بنو امیه در قضیه بیعت داشتند فکر کرده ایم؟ که چگونه مى‏شود در آن موقعیت آنچنانى شهر مدینه ، با یک اشاره عمر بن خطاب تمامى بنو امیه برخیزند و با ابوبکر بیعت مى‏کنند .

 قال لهم عمر : ما لی أراکم مجتمعین حلقاً شتّى ، قوموا فبایعوا أبا بکر ، فقد بایعته وبایعه الأنصار ، فقام عثمان بن عفان ومن معه من بنی أمیة فبایعوه ، وقام سعد و عبد الرحمن بن عوف ومن معهما من بنی زهرة فبایعوه .

الامامة والسیاسة با تحقیق الشیری ج 1 ص 28 ، با تحقیق الزینی ج 1 ص 18.

 کسانی که بیعت نکردند ، چه کسی را لایق خلافت میدانستند ؟

 ( قال الزبیر) وکان عامّة المهاجرین وجلّ الأنصار لا یشکّون أنّ علیّاً هو صاحب الأمر بعد رسول اللّه صلى الله علیه و آله و سلم.

 زبیر گفت : عموم مهاجرین و بخش عمده انصار ، شبهه‏اى نداشتند که خلیفه پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم همان على بن ابى طالب علیه السلام است : 

 الأخبار الموفّقیات : ص 580  .  شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید : ج 6 ، ص 21 .

 یعقوبى در تاریخ خود مى‏گوید : وکان المهاجرون والأنصار لا یشکّون فى علی.

 یعنی : تمام مهاجرین و انصار ، در اینکه على خلیفه است ، شکّى نداشتند .

 تاریخ یعقوبى : ج 2 ، ص 124 ، باب خبر سقیفة بنى ساعدة .

 نظر علمای اهل سنت در مورد اجماع بر خلافت ابی بکر چیست ؟

 * ماوردى شافعى ( متوفّاى 450 ) و ابویعلى حنبلى ( متوفّاى 458 )  به صراحت گفته‏اند :

 فقالت طائفة : لاتنعقد إلّا بجمهور أهل العقد والحلّ من کلّ بلد ، لیکون الرضا به عامّاً ، والتسلیم لإمامته إجماعاً ، وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر -رضی اللّه- عنه على الخلافة باختیار من حضرها ، ولم ینتظر ببیعته قدوم غائب عنها .

 در بیعت ابوبکر ، اجماعى در کار نبوده و هر گونه سخن از اجماع ، گزاف است .

  الأحکام السلطانیّة لماوردى ص 33 ، الأحکام السلطانیّة  لأبی‏یعلى محمد ابن الحسن الفراء ، ص 117

 * تمامى صاحب نظران از اصحاب ومهاجرین در انعقاد بیعت ابوبکر دخالت داشتند و حال آن‏که مفسّر بزرگ اهل سنت قرطبى ( متوفّاى 671 ) با صراحت منکر آن است و مدّعى است که خلافت ابوبکر فقط به واسطه بیعت عمر منعقد گردید . فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلک ثابت ، ویلزم الغیر فعله ، خلافاً لبعض الناس حیث قال : لا ینعقد إلّا بجماعة من أهل الحلّ والعقد ، ودلیلنا : أنّ عمر ( رض ) عقد البیعة لأبی بکر.

 جامع أحکام القرآن ، ج 1 ، ص 272 - 269 . .

 * امام الحرمین ( متوفّاى 478 ) استاد غزالى ، منکر آن است! و مى‏گوید :

 اعلموا أنّه لا یشترط فی عقد الإمامة ، الإجماع ، بل تنعقد الإمامة وإن لم تجمع الأمّة على عقدها ، والدلیل علیه أنّ الإمامة لمّا عقدت لأبی بکر ابتدر لإمضاء أحکام المسلمین ، ولم یتأن لانتشار الأخبار إلى من نأى من الصحابة فی الأقطار ، ولم ینکر منکر . فإذا لم یشترط الإجماع فی عقد الإمامة ، لم یثبت عدد معدود ولا حدّ محدود ، فالوجه الحکم بأنّ الإمامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحلّ والعقد.

 در تشکیل امامت ، نیازى به اجماع نیست ، همان‏گونه که در امامت ابوبکر بدون آن‏که اجماعى در میان باشد وقبل از آن‏که خبر امامت آن در بلاد اسلامى به گوش اصحاب برسد ، حکم‏ها امضا گردید و بخشنامه‏ها صادر شد و در پایان نتیجه مى‏گیرد که : امامت با تأیید یک نفر از اهل حلّ و عقد تشکیل مى‏گردد .

  الإرشاد فی الکلام ، ص 424 ، باب فی الاختیار وصفته وذکر ما تنعقد الإمامة . .

 * عضدالدین ایجى ( متوفّاى 756 ) صاحب کتاب « المواقف » و از پایه‏گذاران کلامى اهل سنّت ، منکر آن است و به صراحت مى‏گوید :

 وإذا ثبت حصول الإمامة بالاختیار والبیعة ، فاعلم أنّ ذلک لا یفتقر إلى الإجماع ، إذ لم یقم علیه دلیل من العقل أو السمع ، بل الواحد والإثنان من أهل الحلّ والعقد کاف ، لعلمنا أنّ الصحابة مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک ، کعقد عمر لأبی بکر ، وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان.

  هیچ دلیل عقلى و نقلى بر اعتبار اجماع در کار نیست و همین‏که یک یا دو نفر از اهل حلّ و عقد اقدام به بیعت نمایند ، امامت تشکیل مى‏شود ، همان‏گونه‏اى که امامت ابوبکر با بیعت عمر وامامت عثمان با بیعت عبدالرحمان پسر عوف منعقد گردید .
و جالب اینجا است که وى اضافه مى‏کند :

 ؛  ولم یشترطوا اجتماع مَن فی المدینة فضلاً عن اجتماع الأمّة . هذا ولم ینکر علیه أحد ، وعلیه انطوت الأعصار إلى وقتنا هذا.

  در امامت ابوبکر ، اجتماع مردم مدینه را هم لازم ندیدند تا چه رسد به اجتماع تمام امّت

 المواقف فی علم الکلام ، ج 8 ، ص 351

* ابن عربى مالکى ( متوفّاى 543 ) از دیگر شخصیّت‏هاى بزرگ اهل سنّت مى‏گوید :

 لا یلزم فی عقد البیعة للإمام أن تکون من جمیع الأنام بل یکفی لعقد ذلک إثنان أو واحد.

 در انتخاب امام ، نیاز به حضور تمام مردم در انتخابات نیست ، بلکه با شرکت یک یا دو نفر ، انتخابات صورت مى‏گیرد .

 شرح سنن الترمذى ، ج 3 ، ص 229 

در پایان به نظر ابن حزم آندلسی توجه کنید . کلام او مهر ابطالی است بر دهان یاوه گویان و مدعیان اجماع.

 ولعنة اللّه على کلّ إجماع یخرج عنه على بن أبى طالب ومن بحضرته من الصحابة لعنت و نفرین خداوندى بر آن اجماعى که جاى على و یارانش در آن ، خالى باشد المحلى : ج 9 ، ص 345 ، با تحقیق احمد محمد شاکر ، چاپ بیروت - دارالفکر .

 

شهادت حضرت محسن (علیه السلام) در کتب اهل سنت به قلم استاد

یکى ازشبهاتى که مطرح مى شود این است که جریاناتى چون احراق درب خانه حضرت فاطمه (علیها السلام)وشهادت حضرت محسن (علیه السلام) درجریان هجوم به خانه و... همه از کارهاى زشت وناپسندى است که آنرا فقط شیعه نقل کرده وفاقد اعتبار است .حال ما در این فصل قسمتى از عبارتهاوروایتهایى که علماى اهل سنت از قرن سوم هجرى تا کنون در کتابهاى خود نوشته اند را خواهیم آورد که تصریحاًوتأویلاً اشاره به وقایع مذکور دارد.وشما پس از مطالعه دقیق آن قضاوت کنید که آیا این مسائل ورویدادهاى مهم تاریخ اسلام را فقط شیعه نقل کرده است یا خیر؟! قسمت اول هجوم به خانه وحى و آتش زدن درب اگر چه روایات پیرامون این موضوع در کتب اهل سنت بسیار زیاد است، ولى ما در اینجا فقط به ذکر پاره اى از آنها اکتفا مى کنیم، وتحقیق و مطالعه بیشتر را به خوانندگان عزیز واگذار مى نمائیم . 1 ابن أبى شیبه (متوفى 235 ه.ق) در کتاب خود به نام«المصِّنف» جلد هفتم صفحه 432 روایت شماره 37045(چاپ بیروت) چنین مى نویسد: «عمر بسوى خانه فاطمه روانه شد، وگفت: اى دختر پیامبر بخداقسم هیچکس نزد ما، دوست داشتنى تر از پدرت نیست وبعد از پدرت هیچکس نزدما،دوست داشتنى تر از تو نیست، ولکن بخدا قسم! این محبت مانع از آن نمى شود که این افرادى را که نزد خود جمع کرده اى دستور بدهم خانه را بر آنها بسوزانند.» 2 ابن قتیبه (متوفى 276 ه.ق) در کتاب خود بنام «الامامة والسیاسة» جلد اول صفحه 12 چاپ مصر چنین مى گوید: «پس ابوبکر،عمر را به دنبال آنها که در خانه على جمع شده بودند فرستاد پس آنها از خارج شدن از خانه خوددارى نمودند در این هنگام عمر دستور داد که: هیزم حاضر کنید و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست !باید خارج شوید والّا خانه را با اهلش به آتش مى کشم . شخصى به عمر گفت :آیا مى دانى که فاطمه دراین خانه است؟! عمر گفت :اگر چه فاطمه در خانه باشد!» لازم به ذکر است که بعضى از علماى اهل تسنّن مؤلف کتاب «الامامة و السیاسة» را شخصى غیر از ابن قتیبه مى دانند ومى گویند براى یکى از علماى هم عصر ابن قتیبه است، پس ما در جواب آنها مى گوئیم محمد فرید وجدى در«دایرة المعارف اسلامى» جلد سوم، صفحه 750، چنین مى گوید: «کتاب « الامامة و السیاسة»ابن قتیبه یکى از قدیمى ترین ومطمئن ترین کتاب هادر مسائل خلافت اسلامى مى باشد.» 3- بلاذرى (متوفى 279 ه. ق) در کتاب خود به نام «انساب الأشراف» چاپ مصر جلد اوّل صفحه 586، تحت عنوان «امرالسقیفه» در حدیث شماره 1184 چنین مى نویسد: «ابابکر براى بیعت گرفتن از على، به دنبال وى فرستاد، پس على بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله اى آتش روانه خانه على شد، فاطمه در پشت درب با او مواجه شده و گفت: اى پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام مى بینم؟! عمر گفت: آرى! اینکار من از دین پدر تو محکم تر است.» 4- طبرى (متوفى 310 ه.ق) در کتاب خود به نام «تاریخ الاُمم و الملوک» جلد دوم صفحه 443 چاپ بیروت چنین مى گوید: «زمانى که «طلحه» و «زبیر» و عده اى از مهاجرین در خانه على (علیه السلام) جمع شده بودند عمر بن الخطاب به آنجا آمد و گفت: به خدا قسم! براى بیعت خارج شوید و الاّ خانه را بر شما مى سوزانم». 5- مسعودى (متوفى 346 ه.ق) در کتاب خود به نام «اثبات الوصیه» صفحه 142 تحت عنوان «حکایة السّقیفه» مى گوید: «... پس امیرالمؤمنین با عده اى از پیروان و شیعیانش در منزلش دست به مبارزه (منفى) زدند چون پیامبر به وى چنین دستورى داده بود در این هنگام عده اى به خانه اش حمله ور شده و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند، آنها سیّده زنان (فاطمه(علیها السلام)) را در پشت درب فشار سختى دادند به حدى که محسن را سقط کرد». 6- ابن عبدربّه (متوفى 328 ه.ق) در کتاب خود به نام «عقد الفرید» جلد سوم صفحه 64، چاپ مصر چنین مى نویسد. «ابوبکر به عمر دستور داد: «اگر از خارج شدن از خانه خود دارى کردند با آنها به جنگ بپرداز» پس عمر با شعله اى از آتش روانه خانه فاطمه شد تا آنجا را به آتش بکشد در این هنگام عمر با فاطمه (علیها السلام) برخورد کرده فاطمه به وى گفت: اى پسر خطاب! آیا براى آتش کشیدن خانه ما آمدى؟! عمر گفت: آرى! مگر آنکه با ابوبکر بیعت کنید چنانچه امت چنین کردند...». 7- شهرستانى (متوفى 548 ه.ق) در کتاب معروف خود «الملل و النّحل» در جلد اول صفحه 57 چاپ بیروت چنین مى گوید: «از جمله عقاید نظام آن بود که مى گفت: عمر به خانه فاطمه(علیها السلام) حمله ور شده و فریاد مى زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید در حالى که کسى در خانه نبود مگر على و فاطمه و حسن و حسین». بعضى ها براى ردّ مطلب ابراهیم بن سیّار بن هانى معروف به نظام او را رئیس فرقه نظامیه خوانده اند و بعضى ها او را از صوفیه قلمداد کرده اند در این مورد هم با استفاده از کتب رجال اهل تسنّن مذهب او را مشخص مى کنیم. خطیب بغدادى در جلد 6 صفحه 96 از «تاریخ بغداد» چنین مى گوید: «ابراهیم بن سیار أبو اسحاق النظام یکى از بزرگان اهل نظر و کلام بود و بر مذهب معتزلى واو در این مورد کتابهایى دارد». ابن حجر عسقلانى در «لسان المیزان» جلد 1 صفحه 96 مى نویسد: «ابراهیم بن سیار من رؤوس المعتزله و کان شاعراً بلیغاً و له کتب کثیرة فى الاعتذال». ابن حزم در«طوق الحمامة» صحفه 127 چنین مى گوید: «ابراهیم بن سیّار النظام رأس اهل الاعتذال مع علوّ طبقته فى الکلام و تمَکّنه فى العلم و تکلّمه فى المعرفة». 8 ابن ابى الحدید (متوفاى 655 ه. ق) در«شرح نهج البلاغه» جلد دوم صفحه 56(چاپ بیروت) از قول جوهرى([1]) چنین مى نویسد: «... عمر به طرف آنها حرکت کرده و به آنها گفت: قسم به آن کس که جانم در دست اوست یا اینکه براى بیعت کردن از خانه خارج شوید یا آنکه خانه را بر شما به آتش مى کشیم». و همچنین در همان صفحه از قول ابوبکر جوهرى مى نویسد: «... در این هنگام عمر جهت آتش زدن خانه بر ایشان حمله ور شد که زبیر با شمشیر از خانه به طرف عمر خارج شد». و همچنین در جلد دوم صفحه 57 از «شرح نهج البلاغه» مى نویسد: «ابوبکر گفت: اى عمر، و اى خالد بن ولید: برخیزید و به مکان آنها رفته و آن دو را به نزد من بیاورید». پس آن دو به طرف خانه على روانه شدند، عمر داخل خانه شد و خالد بن ولید در آستانه درب خانه ایستاد». لازم به ذکر است که بعضاً در سنى بودن ابن ابى الحدید شبهه کرده اند، پس در جواب مى گوئیم «ذهبى» در کتاب «سیرة أعلام النبلاء» جلد 23 صفحه 274 مى نویسد: «ابن ابى الحدید از کبار فضلاء و ارباب کلام و نظم و نثر و بلاغت بود و به درستى که او معتزلى بود». 9- اسماعیل عمادالدین (متوفى 732 ه.ق) در کتاب خود به نام «المختصر فى أخبار البشر» چاپ مصر جلد اول صفحه 156 چنین مى نویسد: «... سپس ابوبکر به عمر بن خطاب دستور داد تا على (علیه السلام) و کسانى که با او بودند را از خانه فاطمه (علیها السلام) خارج سازد. ابوبکر به عمر دستور داد که اگر از بیرون آمدن از خانه خود دارى کردند با آنها جنگ کن!» در این هنگام عمر با قطعه اى آتش به سوى خانه فاطمه(علیها السلام) روانه شد تا آنجا را به آتش بکشاند، پس فاطمه (علیها السلام) گفت: کجا اى پسر خطاب؟! آیا آمده اى خانه ما را به آتش بکشى؟ عمر گفت: آرى! مگر آنکه داخل شوید (در بیعت ابوبکر) همانطور که امت داخل شدند. 10- عمر رضا کحاله . از علماى معاصر اهل سنت است که در کتاب خود به نام «أعلام النساء» چاپ بیروت در قسمت حرف «فاء» ذیل نام فاطمه بنت محمد (صلى الله علیه وآله) با ذکر سند چنین مى نویسد. «... عمر روانه منزل فاطمه(علیها السلام) شده و فریاد کشید (و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فرا خواند) آنان از بیرون آمدن از خانه ممانعت ورزیدند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج شوید و یا آن که خانه را بر اهلش به آتش مى کشم! شخصى به عمر گفت: اى ابا حفض! در این خانه فاطمه(علیها السلام) است! عمر گفت: اگر چه فاطمه (در این خانه) باشد.» 11- عبدالفتاح عبد المقصود از علماى معاصر اهل سنت در کتاب خود به نام «الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)» چاپ بیروت جلد اول صفحه 190 مى گوید: «... آرى چنین گفته شده که عمر بن الخطاب در این روز در حالى که در میان اصحاب و معاونینش به طرف خانه فاطمه(علیها السلام)حرکت مى کرد به این نتیجه رسید که: آتش بهترین وسیله براى حفظ وحدت و آرامش میان مسلمانان است!!» 12- محمد حافظ ابراهیم از شعراى معاصر و مهم اهل سنت است ( متوفى 1351ه.ق) در دیوان خود چاپ بیروت جلد اول صفحه 82 در قصیده عمریه مى گوید: وَ قَوْلَة لِعَلىًّ قالَها عُمَرُ اَکْرِمْ بِسامِعِها اَعْظَمْ بِمُلقِیها حَرَّقْتُ دارَکَ لا أَبْقى عَلَیْکَ بِها اِنْ لَمْ تُبایِعْ وَ بنْتُ المُصطَفى فیها «چه نیکو سخنى عمر به على (علیه السلام) گفت: شنونده این کلام را گرامى بدار و گوینده اش را بزرگ بدار، به آتش مى کشم خانه ات را و نمى گذارم در آن بمانى، در صورتى که بیعت نکنى اگر چه دختر محمد (صلى الله علیه وآله)در آن خانه باشد». همان گونه که در ابتداء این قسمت اشاره شد روایات و سخنان علماى اهل سنت پیرامون این موضوع بسیار است که آوردن همه آنها در این چند صفحه ممکن نیست و در این جا به چند تن از علماى بزرگ دیگر آنها اشاره مى کنیم و از آوردن عبارتهاى آنها که غالباً مشابه عبارتهاى گذشته است صرفنظر شد. متقى هندى (کنزالعمال جلد 5 صفحه 651). نویرى (نهایة الارب فى فنون الادب جلد 19، صفحه 40) . صفدى (الوافى بالوافیات جلد 17 صفحه 311). ابن عبدالبر (الاستیعاب جلد 3 صفحه 975). یعقوبى (تاریخ یعقوبى جلد 2 صفحه 123) و... . پس روى هم رفته نتیجه مى گیریم که این وقایع مهم که به صورت تصریح وگاه به صورت تأویل در کتب اهل سنت اشاره به آن شده است جز حقیقت و واقعیت مسلم چیز دیگرى نیست اگرچه برخى جاهلان ومتعصبان دربرابر آن اظهار سکوت یا انکارمى کنند و البته سخن پیرامون این ماجرا وتحلیل آن بسیار زیاد است انشاءاللّه درفصل سوم مقاله به بررسى بیشتر آن خواهیم پرداخت . قسمت دوم شهادت حضرت محسن بن على(علیه السلام) 1 ابن شهر آشوب سروى در کتاب «المناقب» خود جلد سوم صفحه 132 از کتاب «المعارف» ابن قتیبه دینورى نقل مى کند : «فرزندان فاطمه(علیها السلام) عبارتنداز :حسن ،حسین،زینب وأم کلثوم (علیهم السلام) و همانا «محسن» از ضربه «قنفذ عدوى» کشته شد. 2 مسعودى در«اثبات الوصیه» صفحه 142 مى نویسد: «... آنان در هجوم به خانه، فاطمه(علیها السلام) سیده زنان را در پشت درب چنان فشار دادند که محسن را سقط کرد!» 3 شهرستانى در کتاب «الملل والنحل» چاپ بیروت جلد اول صفحه 57 مى گوید:نظام گفته است : «همانا عمر چنان ضربه اى به شکم فاطمه(علیها السلام) در روز بیعت زد که فاطمه(علیها السلام)جنین خود را از شکم انداخت.» 4 ذهبى در کتاب «المیزان الا عتدال» جلد اول صفحه 139 رقم 552 مى نویسد: «اِنَّ عمر رَفَسَ فاطمه حتّى اُسقطتْ بمحسن » «بدون شک عمر چنان لگدى به فاطمه (علیها السلام) زد که «محسن» از او سقط شد.» 5 صفدى در کتاب خود به نام «الوافى بالوفیات» جلد ششم صفحه 17 مى گوید: «نظام معتزلى معتقد است که بدون شک عمر در روز بیعت چنان فاطمه را زد که «محسن »رااز شکم انداخت.» 6 الاسفرائینى التمیمى درکتاب«الفرق بین الفرق» صفحه 107 مشابه عبارت فوق را مى آورد. 7 الحموئى الجوینى الشافعى در کتاب«الفرائد السمطین» جلد دوم صفحه 35 با اسناد خود از ابن عباس روایت مى کند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند:«... بدرستیکه مى بینم بعد از من غم و غصه در خانه دخترم فاطمه(علیها السلام)وارد مى شود وهتک حرمت مى شود وحقّش غصب مى شود واز ارثش منع مى شود و پهلویش شکسته مى شود و او ندا مى دهد یا محمداه!پس جواب داده نمى شود!» 8 ابن ابى الحدید معتزلى در «شرح نهج البلا غه» چاپ بیروت جلد چهاردهم صفحه 192 مى گوید: « عده اى از مشرکین از جمله «هباربن أسود» به قصد اذیت کردن زینب دختر حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)(که از مکه به سمت مدینه حرکت کرده بود) ناقه او را تعقیب کردند. اول کسى که از مشرکین به ناقه زینب رسید هبّاربن أسود بودکه به محض رسیدن نیزه اى بطرف هودج زینب رها کرد. زینب که حا مله بود از این حمله ترسیدو چون که به مدینه رسید بچه اش را سقط کرده بود . بهمین خاطر پیامبر(صلى الله علیه وآله)دستور داد که هر کجا هبّار بن أسود را دیدند آن را به قتل برسانند.» ابن ابى الحدید بعد از نقل این خبر مى گوید: این خبر را براى «نقیب أبى جعفر» که خدایش رحمت کند خواندم. نقیب گفت:«وقتى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بخاطر ترساندن زینب و سقط شدن فرزند او ، خون «هبّار بن أسود» را مباح کرد، روشن است که اگر در زمان فاطمه (علیها السلام) زنده بود بدون شک خون کسانى که فاطمه (علیها السلام) را ترسانده تا بچه اش را سقط کرد، مباح مى کرد.» ابن ابى الحدید مى گوید به نقیب گفتم: آیا مى توانم این خبر را که «عده اى فاطمه (علیها السلام) را ترساندند تا این که فرزندش محسن را سقط کرد.» از شما نقل کنم، نقیب گفت:«نه! از من نقل نکن و لکن بطلان این خبر را نیز از من نقل نکن چرا که من در مورد این خبر نظر و عقیده اى نمى دهم!!» در تحلیل سخن نقیب باید گفت که این سخن نقیب نشان مى دهد که وقوع ماجراى (اسقاط جنین) براى او به اثبات رسیده است چرا که اگر چنین نبود با توجه به عقیده مذهبى او ماجرا را به طور کامل نفى مى کرد و مى گفت: بطلان این خبر را از من نقل کن ولى از آنجا که براى او اثبات شده ولى تعصب مذهبى او اجازه نمى دهد که به طور قطعى ماجرا را تصدیق کند پس آن را در بوته شک و ابهام مى گذارد و مى گوید من در این مورد شک دارم!!!

پایگاه استاد حسین انصاریان

منبع: مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان- واحد تحقیقات

شیعیان را بکشید !!!!

متأسفانه چندی پیش، حوزه علمیه اهل سنت زاهدان همایشی با عنوان «ختم صحیح بخاری» برگزار می‌کند و یکی از مفتی‌های عربستان طی سخنانی در این همایش می‌گوید: تمام شیعیان مشرک و کافر هستند چون توسل به اهل‌بیت(ع) را قبول دارند و کسانی که متوسل به اهل‌بیت(ع) می‌شوند مهدورالدم و قتل آنها واجب است.
دکتر حسینی قزوینی در نخستین نشست علمی و فکری پویا گفت: محمد بن عبدالوهاب پایه‌گذار وهابیت نه تنها عقاید شیعه، بلکه بسیاری از عقاید اهل سنت را نادرست و غیراسلامی عنوان کرد که موجب انحراف ده‌ها هزار مسلمان شد.

مدیر مؤسسه تحقیقاتی ولی‌عصر(عج) تصریح کرد: پدر محمد بن عبدالوهاب تلاش می‌کرد مردم را هوشیار و بیدار کند که فریب حرف‌های پسرش را نخورند، پدرش می‌گفت: «من در عقاید فرزندم نشانه‌هایی از الحاد و بی‌دینی مشاهده می‌کنم» و برادر عبدالوهاب اولین کتاب را بر رد ادعاهای برادرش نوشت و او را مرتد، بی‌دین و فاسد معرفی کرد.

وی گفت: زینی قحطان از علمای سنی عربستان در کتاب خود می‌گوید: محمد بن عبدالوهاب هر گاه می‌خواست کسی را وهابی کند از او می‌خواست به چند چیز شهادت دهد، اول باید شهادت دهد کافر بوده و با ورود به وهابیت مسلمان شده است، دوم شهادت دهد که پدر و مادر او به حالت کفر مرده‌‌اند و حق استغفار برای آنها را ندارد و سوم شهادت دهد علمای اسلام نیز به حال کفر از دنیا رفته‌اند.

این استاد حوزه ادامه داد: متأسفانه چندی پیش، حوزه علمیه اهل سنت زاهدان همایشی با عنوان «ختم صحیح بخاری» برگزار می‌کند که در این همایش CD «بن لادن قهرمان و صدام شهید» توزیع می‌شود و یکی از مفتی‌های عربستان طی سخنانی در این همایش می‌گوید: تمام شیعیان مشرک و کافر هستند چون توسل به اهل‌بیت(ع) را قبول دارند و کسانی که متوسل به اهل‌بیت(ع) می‌شوند مهدورالدم و قتل آنها واجب است.

عضو هیأت علمی دانشگاه بین المللی آل البیت علیهم السلام در پایان گفت: دولت تاجیکستان چندین بار به دولت ایران اعتراض می‌کند که حوزه علمیه اهل سنت زاهدان، جوانان تاجیک را به نام تحصیل علوم اسلامی جذب می‌کند، اما آنها را ترویست تربیت کرده و به کشور خود برمی‌گرداند.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین یوسفی غروی از اساتید مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) دیگر سخنران این اجلاس گفت: وهابیت عقیده دارد که شیعه مشرک است به خاطر این که یاعلی و یاحسین می‌گوید و نذورات خود را برای آنها و به نام آنها می‌دهند.

وی افزود: وهابیت زکات دادن به فقرای شیعه را حرام دانسته و در صورت عدم آگاهی از این فتوا و پرداخت آن به فقیر شیعه، باید آن را مجددا بپردازد.

خاطرنشان می‌شود نخستین نشست علمی، فکری پویا با حضور بیش از 1300 نفر از اساتید و نخبگان حوزه و دانشگاه و نیز مسلمانان کشورهای اسلامی و آمریکای لاتین در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد و مقالات و سخنرانی‌های ارائه شده در این اجلاس در شماره آینده فصلنامه فرهنگ پویا منتشر می‌گردد.